سفارش تبلیغ
صبا ویژن
هر که همراه آرزوى خویش تازد ، مرگش به سر در اندازد . [نهج البلاغه]

گوشه ای دنج برای من


جدیدا ذهنم یه سری ناراحتی‌ها رو دایورت می‌کنه ، انگار که میگه الان ظرفیت ندارم باشه برا بعد ، خودشو میزنه به اون راه .. 

مثلاً هربار که به یاد فوت عمو جانم میفتم و دلم میگیره ، ذهنم زود ردش می‌کنه ، خودبخود حواس خودمو پرت میکنم به یه ور دیگه .. یا همین ماجرای بیکاری همسر ، هی می‌خوام بهش فکر نکنم .. نمی‌دونم چند نفر پست مربوط به مشاوره رو خوندن ، خیلی مفصل بود اما پاکش کردم زود چون راجع به عموم نوشته بودم داخلش .. و بیکاری همسر .. 

انگار که حس غمش بیشتر بود پاکش کردم .. 

شاید از جهاتی خوب باشه ، اما در کل خوب نیست این حالت و یه جور سرکوب محسوب میشه برام و وقتی میفهمم خوب نیست که مثلاً یهو دخترعمو یه پیام برام می‌فرسته و پروفایلش که عکس عموجانم هست میاد بالا .. همینکه چشمم به عکس عمو میفته قلبم فرو میریزه و یه چیزی می‌شکنه درونم ! 

انگار که شوک بهم وارد میشه .. ینی عمو جانم رفته ؟ ینی تمام خاطرات کودکی من ، عزیز مهربونم رفته ؟ 

و تا چند لحظه هنگم.. 

که این خوب نیست .. 

حتی مشاور هم گفت سوگواریتو بکن تا آروم شی ، اما از زندگی و حق حیاتت غافل نشو .. 

مثل کسی که زخمی داره ، اما در حال سفری بینظیر هست .. بهرحال باید در عین اینکه از سفر لذت می‌بره و با چالشهاش همراه میشه ، حواسش به درمان زخمشم باشه که عمیق‌تر نشه و کار دستش نده .. 

ولی خب انگار ذهنم یاری نمیده و کنار کشیده .. 

فردا چهلم عموجانم هست .. 

و باید خودمو آماده کنم که بازم با دیدن مزار دو طبقه عمه و عمو به فاصله هفتاد روز از هم ، دوباره از هم نپاشم.. 

یا دیدن حلقه زدن دخترعموها دور بابا و بلند شدن صدای گریه بابای همیشه ساکت و آرومم .. زانوهام شل نشه .. 

نه اینکه هی دایورتش کنم به یک طرف و .. 

پرهیز و دوری از این صحنه ها ناشدنی هست .. چون قلب خودمم درگیره .. و منتظر بهونه هست برای بیرون ریختن ..

اما بهرحال باید پذیرفت اتفاقاتی افتاده که نه رخ دادنش دست ما بوده و نه کنترلش .. ولی میشه مدیریتش کرد ..

فقط .. یکم سخته .. و به زمان نیاز هست .. 

اما می‌دونم که میتونم .. 

 

 

پ. ن : 

_ فعلا همسر همچنان سرکار سابقش مشغوله ، حرفی هم رد و بدل نشده بینشون ، ولی خب اینکه دنبال کار باید باشه قطعیه متاسفانه .. 

 

_ جریان این همه بازدید از وبم چیه ؟ 

واقعیت ، علاقه ای به دیده شدن ندارم ، همه تیکهای گزینه های پارسی بلاگ رو هم برداشتم .. دیگه نمی‌دونم چی شده ! 

 

 

 

 

 



ساره ::: چهارشنبه 02/1/9::: ساعت 12:31 عصر


>> بازدیدهای وبلاگ <<
بازدید امروز: 89
بازدید دیروز: 46
کل بازدید :22322
 
 > >>اوقات شرعی <<
 
>> درباره خودم<<
ساره
اینجا .. این گوشه .. منم و دلم .. اگه چند ماه از تاریخ آخرین پستم گذشت و بروز نشدم دیگه ، حلالم کنین .
 
 
>>اشتراک در خبرنامه<<
 
 
>>طراح قالب<<